فرشته کوچولوفرشته کوچولو، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

فرشته کوچولوی زندگی ما

یه سال گذشت...

یه سال گذشت یه ساله که فقط توی خواب میتونم ببینمت یه ساله که فقط توی فکرم میتونم باهات حرف بزنم خیلیییییی دلم برات تنگ شده، هنوزم باورم نمیشه که تونستم تحمل کنم این روزا رو هنوزم صدات تو گوشمه... " یعنی من یه روز نوه مو میبینم؟"  .... " یعنی من میتونم یه روز نوه مو بغل کنم؟" کاش بوی این روزا رو میدیدی... ایلیای من روز به روز داره بزرگتر میشه، همیشه میگم کاش خدا چند سال از عمر منو به تو میداد تا واسه یه بارم که شده بچه منو میدیدی نمیدونم شایدم ببینی.... اون روزی که خبر باردار شدنم به حمید آقا رسیده بود گفته بودن که من خبر داشتم... ظاهرا توی خواب بهشون گفته بودی من دارم بچه دار میشم و منو بهشون سپرده ...
25 مهر 1390

ایلیا و 7 ماهگی

  سلام نازنینم چند روزه که وارد ماه هفتم شدی، حسابی بزرگ شدی و من بزرگ شدنت رو کاملا حس میکنم، نمیدونی چقدر دوست داشتنی شدی. وقتی به حرفامون یا نوازشمون واکنش نشون میدی حسابی دلمونو میبری عزیزدلم زندگیمون قشنگ بود...با اومدنت قشنگترش کردی چند روزه خیلی میرم توی فکر، همش میگم یعنی میتونم مامان خوبی برات باشم یا نه؟ امیدوارم خدا کمکم کنه، خیلی سخته مراقب یه فرشته بودن * بابایی هر روز صبح که میخواد بره سر کار قبلش باهات حرف میزنه، تو هم حسابی براش دلبری میکنی عزیزدلم، بعد از ظهرها هم که برمیگرده بازم همینطور، به محض اینکه صداشو میشنوی شروع میکنی به ورجه وورجه کردن * چند هفته س که صبح که باب...
19 مهر 1390

حرفای مردونه

                                           اولش باورمون نمی شد ولی اینقدر این موضوع تکرار شده که تقریباً مطمئن شدیم که تو کاملاً وجود ما رو حس می کنی و بهمون جواب می دی. نمی تونی تصور کنی که چقدر از فهمیدن این موضوع که تو هم کم کم داری به وجود ما پی می بری خوشحال شدیم. کاش می شد از توهم پرسید که وقتی اولین بار متوجه حضور ما شدی چه حسی داشتی. راستی مامانی بعضی وقتها می گه تو با بابایی بیشتر حرف می زنی. خوب درسته که مادر دوست داشتنی ترین موجود دنیاست، ولی من گفتم بالاخره تو مردی و ما مردها هم احتیاج ...
4 مهر 1390
1